به برکت انتخابات مث که سرعت اینترنت تو ایران بهتر شده
امروز بلاخره تونستم با میم skype کنم 
دلم خیلی تنگه واسش ... بغلش واسم شده مثل یه رویا!
نشستم نگاهش کردم ...
واسم تار زد 
کلی در مورد انتخابات حرف زدیم 
احساس می کنم همه مون فهمیدیم که با تندروی کار به جایی نمیرسه 
کلی متن خوندم در مورد اینکه باید کم کم در چارچوب نظام کم کم تغیرات و ایجاد کنیم و میانه رو باشیم و به جا اینکه جلو خامنه ای وایسیم سعی کنیم که اون و هم همراه کنیم و ...
از اون طرف هم هستن یه سری که میگن خامنه ای زمان خریده و شما با رای دادن نظام و مستحکم کردین و تائید کردین و از این حرفا ...
ولی دیدن شادی مردم، عوض شدن رفتار بیروی انتظامی، حتی عوض شدن رفتار مسئولای زندان و شادی زندانیای سیاسی چیزی نیست که بشه با اما و اگرهای این آدما عوضش کرد
دیروز تا حالا کلی همه از ایران بهم زنگ زدن که تبریک بگن (بس که همه می دونن که من چقدر آدم سیاسی ای هستم!!)
از وسط مراسم شادی که من و هم سهیم کنن
تهش هم همه میگن که دیگه نوبت ویزا گرفتن میم ه و اون هم به زودی برمیرگرده. حالم یه کم بد میشه هرچند به رو خودم نمیارم! دلم نمی خواد امید ببندم که به زودی میاد! چون اگه کش پیدا کنه واقعا حالم بد میشه! از اون امیداییه که داغونت میکنه ...


No comments:

Post a Comment