بلاخره میم اومد!
بعد کلی پیگیری و استرس و بدو بدو! 
واسه هرکی تعریف می کنم میگه یه کتاب بنویس!!! 
هفته آخر به خاطر یه قانون مسخره که بعدا فهمیدیم اصلا اجرا نمیشه پر از استرس بود... تقریبا 3-4 روز از استرس و پیگیری یه سری کارا به ساعت اداری اینجا و ایران و لندن خواب نداشتم! 
اینقدر هیجان ماجرا بالا رفته بود که وقتی رسید فقط خیالم راحت شد که همه چی تموم شد و اصلا حس دلتنگی یادم نبود!!! 
کلا هم مث که پرونده ویزا رو گذاشته بودن یه گوشه خاک بخوره! کانسولر لندن به سناتور گفته بود که ما اصلا رکوردی از ایشون نداریم!!! یعنی 5 ماه منتظر باشی و هر ایمیلی هم که میزنی بگن مزاحم نشو ما داریم کارمون و می کنیم و این پرونده نیاز به رسیدگی بیشتر داره در حالیکه اصلا پرونده رو به جریان ننداختن!!! به همین راحتی با زندگی آدما بازی می کنن! 
کلا خیلی بد بود این مدت! نمی دونم من خیلی آدم ضعیفی ام یا اینکه واقعا همون قدر که من حس می کردم سخت بود...
فعلا که باز زندگی جریان عادیشو پیدا کرده؛ 

No comments:

Post a Comment