افتاده بودم روی دنده گیر دادن به گذشته و زمان دوستیمون و گریه کردن ...
هم زمان هم می فهمیدم گیرایی که دارم می دم خیلی احمقانه و غیر منطقیه و این حالم و بدتر می کرد و گریه م شدیدتر میشد ...
آخر کار گفتم خوب منم یه دخترم و بعضی وقتا خل میشم و کل داستان و جمع کردم!!!
No comments:
Post a Comment