اون اولا که تنها برگشته بودم اینجا، صبح ها که می خواستم یه دستبندی دستم کنم،‌ معمولا نیاز به یکی داشتم که دستبد رو واسم ببنده که قبلنا میم این کار رو واسم می کرد. بعد یه کم تلاش می کردم و چون نمی تونستم عصبی می شدم و می شِستم و گریه می کردم! الآنا دیگه میشینم آروم سعی می کنم دستبد رو ببندم یا اینکه کلا بی خیال میشم ...

No comments:

Post a Comment