قبلنا به مامانم دروغ می گفتم در مورد غذام حالا باید به میم هم دروغ بگم! چه دوره زمونه ای شده!
یه دوست برزیلی دارم تو lab، دیروز کلا حالم خیلی بد بود؛ اومده میگه چی کار می تونم واست بکنم.
گفتم هیچی! می گذره خوب میشه ...
میگه ولی من باید تو رو خوشحال کنم و اینا!
بعد یهو انگار بهش الهام شده باشه میگه فهمیدم! خواهرم از برزیل یه بسته شکلات اورده هنوز مونده؛ واست شکلات میارم!
من :| !!
کلا یه جور سرخوشی خوشحاله! 

No comments:

Post a Comment